آیلین روشنایی بخش خونه ی ما

...

روز ١١ فروردین به سمت کرمان رفتیم. آیلین خانم کلی اونجا برای خودش بازی کرد.   ...

فرشته زندگیم دو سالگیت مبارک عزیز مامان دو سال پیش این موقع پا به این دنیا گذاشتی و طعم شیرین زندگی رو با خودت به همراه آوردی و با اومدنت امید به زندگی و بهم هدیه دادی . عزیز مامان دو سال پیش وقتی قرار بود از جسمم جدا بشی ترس یه حس غریب بود که هر لحظه که به زمان موعود نزدیکتر می شدم بیشتر و بیشتر می شد.  از یه طرف دوست نداشتم این وابستگی تموم بشه و از طرف دیگه میل به حضورت تو این دنیا برام شیرین ترین و دلچسب ترین  بود . عروسکم انگار همین امروز بود روزی که تو رو از تن من جدا کردن و تو از همون لحظه با جیغ بلندی که کشیدی پا به این دنیا گذاشتی و وقتی اومدی تو بغلم آروم آروم بودی. همون موقع همه تعجب می کردن مگ...

...

روز ٣ فروردین بود که به خاطر کنسل شدن و نیومدن عمو حمید یه تولد دیگه در رفسنجان خونه عمه گرفتیم. شب خوبی بود.بچه ها با هم کلی بازی کردن. ...

سال نومی شود.زمین نفسی دوباره می کشد.برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زند و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره...من...تو...ما... کجا ایستاده اییم.سهم ما چیست؟..نقش ما چیست؟...پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟... زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد و چون همیشه امیدوار وسال نومبارک... و اینم حال و هوای قبل از عید با آیلین خانم:   ...