آیلین جانآیلین جان، تا این لحظه: 13 سال و 25 روز سن داره

آیلین روشنایی بخش خونه ی ما

روزای بد آیلین

عزیز دل مامان دلم میخواد از این چند روز برات درد ودل کنم ولی اصلا دلم نمیخواد  دیگه تکرار بشه.   تو این روزا آیلین خانم سرما خوردگی خیلی بدی گرفت.اوایل فقط آبریزش بینی و در روز چندتا عطسه داشتی. بعدش سرفه وکمی تب هم بهش اضافه شد.   ازهمه بدتر این بود که تو این سرما خوردگیت 4تا دندون آسیاب هم داشتی در  میاوردی.به خاطر همین تبت دو چندان شد.   تااینکه بردیمت دکتر.دکتروقتی کامل معاینت کرد گفت:دختر کوچولوتون یه کم سرماخورده جای نگرانی نیست اگه داروهاشو سر ساعت بخوره تا دو سه روز    آینده خوب میشه.     ...
27 دی 1391

آیلین خانم در کفش باباش

الهی قربونت برم مامان که اینقدر ماهیییییییی.   دیشب عسل خانم کفشهای باباشو پوشید وشروع کرد به راه رفتن.                 چند باری هم باهاش خورد زمین ولی بازم بلند میشد ومیپوشید.   از اینکه کفشهای باباشو پوشیده بود کلی ذوق کرده بود.                  ...
20 دی 1391

.....

دیگه خیلی بزرگ شدی عسل مامانی   این روزا کارهایی انجام میدی که باخودم میگم دخترم دیگه خانم شده.   اینو بگم که حیلی نمکی حرف میزنی.وقتی میخوای بابارو صدا بزنی نمیگی   بابا بلکه میگی عباس جان   از اونجایی که من همیشه بابایی رو اینجوری صدا میزنم شماهم عادت کردی   اینجوری بگی.ولی الهی قربونت برم باید بگی بابا.   از صبح تاشب هم بیشتر از ١٠٠بار میگه: آله بیا آله بیا یعنی خاله بیا   یاهروقت میخوام سفره بندازم شما میای وبه مامان کمک میکنی.   برای مامان سفره میندازی بشقابتو سر سفره میبری. دیگه خودت به تنهایی   غذا میخوری.وبازم کمکم میکنی تا سفره رو جمع کنم.   ...
10 دی 1391

دومین یلدای آیلین خانم

دیشب شب یلدا بود.این دومین شب یلدایی بودکه آیلین خانم تو جمع ما بود.   ما به همراه مامان بزرگ وبابابزرگ خاله به خونه یکی   از اقوام رفتیم.آیلین خانم کلی اونجا بازی کرد.   اول از همه دسته جمعی مشاعره کردیم.بعد همگی نیت کردیم وبه نوبت فال گرفتیم.حتی برای آیلین هم فال گرفتیم.   تا آخرشب با هم بودیم کلی گفتیم وخندیدم واینطوری شب یلدامونو   به پایان رسوندیم.                        ...
1 دی 1391
1