حرفهای مادرانه در دومین سالگرد تولدت
فرشته زندگیم دو سالگیت مبارک
عزیز مامان دو سال پیش این موقع پا به این دنیا گذاشتی و طعم شیرین زندگی رو با خودت به همراه آوردی و با اومدنت امید به زندگی و بهم هدیه دادی .
عزیز مامان دو سال پیش وقتی قرار بود از جسمم جدا بشی ترس یه حس غریب بود که هر لحظه که به زمان موعود نزدیکتر می شدم بیشتر و بیشتر می شد. از یه طرف دوست نداشتم این وابستگی تموم بشه و از طرف دیگه میل به حضورت تو این دنیا برام شیرین ترین و دلچسب ترین بود .
عروسکم انگار همین امروز بود روزی که تو رو از تن من جدا کردن و تو از همون لحظه با جیغ بلندی که کشیدی پا به این دنیا گذاشتی و وقتی اومدی تو بغلم آروم آروم بودی. همون موقع همه تعجب می کردن مگه میشه یه نی نی کوچولو این طور مامانش و بشناسه. و تو از همون ابتدای تولد نشون دادی که چقدر بهم وابسته ای. از همون روز اول اگه بیدار بودی و تو بغلم نبودی انقدر گریه می کردی تا بیای پیشم . بعد از حدود یه ماه بابات و هم شناختی و تو بغلش آروم بودی .
عروسکم سال اول زندگیت همراه با پرورش جسمی بود و سال دوم کاملا متفاوت با قبل. سال دوم سالی بود که از نظر ذهنی رشد می کردی و سطح درکت روز به روز بیشتر می شد. باید اعتراف کنم خیی مواقع در برابر خیلی از پاسخ ها و یا عکس العمل های تو کم می آرم .
سال قبل نقش من به عنوان یه مادر نقش نگهدار بود و از سال دوم به بعد نقشم تو زندگیت خیلی مهمترو سخت تر شد. سال اول فکر می کرم چه وظیفه سختی دارم ولی الان می بینم وظیفه تربیت و پرورشت جزو سخت ترین هاست . امیدوارم از پس وظایفم به خوبی بر بیام و بتونم یه انسان کامل و آموزش بدم.
عروسکم همون طور که هزاران بار گفتم و نوشتم باز هم می گم عاشقتم
تو تمام زندگی منی.
امیدوارم سالهای سال سالم و شاد و سعادتمند زندگی کنی .